جدول جو
جدول جو

معنی مقدم داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

مقدم داشتن
کسی یا چیزی را پیش انداختن
تصویری از مقدم داشتن
تصویر مقدم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
مقدم داشتن
پیش انداختن پیش انداختن کسی یا چیزی را جلو انداختن: (اگر وتد را بر سبب مقدم داری فعولن آید) (المعجم. چا. دانشگاه. 37)
تصویری از مقدم داشتن
تصویر مقدم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مقدم داشتن
((~. تَ))
ترجیح دادن، برگزیدن
تصویری از مقدم داشتن
تصویر مقدم داشتن
فرهنگ فارسی معین
مقدم داشتن
ترجیح دادن، رجحان دادن، مقدم شمردن، پیش انداختن، جلو انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقرر داشتن
تصویر مقرر داشتن
برقرار کردن، معین کردن، مقرر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
پیش کردن. (ناظم الاطباء). مقدم بودن. پیش بودن بر کسی از جهت رتبه و مال و حق و جز اینها. رجوع به تقدم شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
کنایه از ثابت و پایدار بودن. (آنندراج) :
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تعظیم کردن بزرگ داشتن: و سادات را که در دریای نبوتند مکرم و موقر و مقتدی و معظم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
باور کردن تصدیق کردن باور کردن: فلان روز در حضرت حکایتی بگفتم که مرغی آتشخوار دیده ام مصدق نداشتند و از آن استبداعی بلیغ رفت
فرهنگ لغت هوشیار
باور داشتن، پذیرفتن گردن نهادن باور داشتن قولی را، پذیرفتن امری را قبول کردن: اما بشرطی که شهر چین شیر افکن مسلم دارد، حجت دانستن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقوم داشتن
تصویر مرقوم داشتن
نوشتن نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
فرهنگ لغت هوشیار
نشناختن، گر بشایستی که دین را گستریدی هر خسی کردگار اندر جهان پبغمبری ننشاختی (ناصر خسرو) فرمودن هر نیزاندن تعیین کردن برقرار کردن: (... برحسب شریعت غرای محمدی. . جزیه بر تو مقرر دارم و ولایت تو بتو باز گذارم) (ظفرنامه یزدی. چا. امیرکبیر 372: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
سوک داشتن ماتم داشتن کسی را ماتم کسی داشتن، برای اوسوگواری کردن اقامه مراسم تعزیت جهت وی: عادت عشاق چیست ک مجلس غم داشتن حلقه شیون زدن ماتم هم داشتن، (عرفی آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم داشتن
تصویر قدم داشتن
پایدار بودن بر سر پیمان بودن ثابت بودن پایدار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردم داشتن
تصویر مردم داشتن
بخوشی و نیکی رفتار کردن: و بر عادت عدل خویش هر جای مردم بداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدم داشتن
تصویر تقدم داشتن
پیش بودن جلو بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیم داشتن
تصویر تقدیم داشتن
پیشکش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
Amount
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
s'élever
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
kuwa na kiasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
양이 되다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
miktarında olmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
jumlahnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
পরিমাণ হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
मात्रा होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
bedragen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
ammontare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
ascender
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
betragen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
складати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
составлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
wynosić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
ascender
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مقدار داشتن
تصویر مقدار داشتن
دیکشنری فارسی به چینی